کدامین خاکستر پروانه اینبار، به پای دوزخیان شمع است؟ ز اشک وشمع، لجن زاری است وهمچنان یکسویه ایست ، دهلیز شمع، به هیچستان وآغاز همه چیز. تو هزار باره سوخته در دوزخی هنوز و همگان به مذبحی انتظارند. تب مسموت با شهودیان چه سود؟
بوران ازلت را ، کدامین گرمای شهوانی عشق است ، که بیداد است؟ زینگونه فغان پروانگان، ستیز است با خود و دیگران شمعی. دریغ از آن همه شرمی که بر گونِگانت سرخ است. سزای شرمنامه را پایان نیست؟
چیست باعث سُخرگی ات ، توسط گلهای مصنوعی؟ شتاب بی سببت زینگونه عصیانی را سبب است. وزینگونه رمیدن آهوان را. شکاریان نیز که در کمین انند، یکی و فقط یکی را در سبب اند. چه بسا هزار سالگی کماندار، تا به دام اندر آید.
تو نیز چون گل نشسته باش ، پروانه ات اندرآید به ربودن.
حامد
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 12:36 ب.ظ
سلام حامد عزیز .. از اینکه فرصتی پیش آمد تا دوباره نوشته های شما را بخوانم بی نهایتم خوشحالم .. اردیبهشتتان بهشتی باد .. یا حق