مرحبا از این تن وارگی لختیان. چه شرمگینانه زمین را بایدم نگریستن، و چه فروتـنانه کاسۀ جوشان صبر را سر کشیدن. زین سان دغل کاری در بزک ، آن سان بی رمق مردانی را سبب است ، که بوسۀ نامراد، و زینگونه کودکان گناه ، کز آغاز تف باران غرضند.
کدامین تهمینه مأمن گاه رستم است؟ که رستم واری از فراز رخش فرو نمی خلد. که رخشی از پس تاریخ نامگان نمی تازد. که تاریخنامگان را حرامیان، قطعه قطعه، ضمیمۀ عقد نامگان روسپیان بلادشان کردند. در وحشت ماتم سوز، کدامین عقد نامه را دست رس آتش است؟
زینگونه دخترکان امروز، شایسته ترین روسپی نامه سراهایند. در گرو آن سان خونین جامگان، این چنین پاداش متعفنی، تلخ است، هرآنگونه شیرین به مزاج بازیچگان.
غنیمتت ار نیست زین بازی خونین، جر زدن وقیحانه، میانبری است از میان لجن زار ، به کویر خشک . تا به کویرت هر آنچه که لایقی به کف آری.
حامد
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 01:57 ب.ظ
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت /شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب......چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
سلام ، نام حقیقت ننگ شد ،رنگین کمان بی رنگ شد ...اکنون که دیگر بر تن گرگان لباس بره هاست ..... حامد عزیز خیلی عالی بود امیدوارم همیشه سالم و موفق باشی