-
جوانه
شنبه 31 فروردینماه سال 1387 09:16
با صدای اولین جوانه ، خواب درخت آشفت، و هیجان سبز شکوفیدن را لمس کرد. نگارش چنین اثری در کودتای اسفند، سرنوشتی جز آتش شومینه را شاید بروز ننماید. استوار باش، پر ز امید، و در فرصت بهین گام بلند را بیآزمای، بدون تشویش!!!
-
رسالت
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 08:58
بیاموز. آموختن را بیاموز. در نا متناهی ظلمات سوختن ، افروختن را بیاموز. چکیدن را، و شاید ریختن چون زلال آب بر لبان خشک تشنه ای. چکیده شدن از نیاز وخالی شدن را هر از گاه بیاموز. بیاموز آموزش را بیاموز. در نهایت بدی ، نیک را بیاموز، و بیاموز به دیگر بدان. رحم را بیاموز ، و بیاموزبه ددان . تیمار باش . بیمار را تیمار، و...
-
دین نامه
دوشنبه 20 اسفندماه سال 1386 08:44
چالش ایمان و فرسایش دین، و تمامی مقدسات دست آویز متدینین بحران زده، کهنگی گناه ماسیده بر پنجره دل را، یک شبه تاوان پس دادن و جان دادن. گناهی از این عظیم ترک اینک ، مرگ تدریجی خواص است ، با گردن آویز سیگار. و بازخواست، فردا روز، آئینه تمام سستی های مکرر است. و همچنان دل، فانوسی محتمل در کوره راه تشویش، که اینک فرسوده...
-
پهنای عمر کوتاه
پنجشنبه 2 اسفندماه سال 1386 08:44
باریک ، بسان فرضیه کمربند فرضی زمین، گرداگرد خود چرخیدن از بهر هیچ، نازک وبی انتها و بی هدف. شاید که نه من اینگونه که تمامی همزادان ناهمسانم از این دستند. طول زندگی را پیمودن، بی هیچ توقفی شاید و هماره پای کوفتن بر جا پای گذشتگان. طول بی عرضش را شاید پیمودن از در اجبار، مشقی است که همگان اینک از برند!!! و گهگاه کمی...
-
برف
شنبه 27 بهمنماه سال 1386 08:44
ببار ای برف روشن ، تیرگی از خاک بر چین و ببر زاین کار!!! بباریدن گرفته استی ، سپیدی را به جای هرزه ی خاکستری جاری دوران مزدوران بکار این بار. ببار این بار بر گستاخی سرمای این دوران ببار این بار. ببار از آتش دلهای ما شاید تو آگاهی ببار این بار. ببار از آسمان بر ما ، چنان باران که هر ساله ، هزاران بار باریده است ، بر...
-
عزیمت
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 08:21
سفر؛ عزیمتی به درازای تمامی خاطرات شیرین، و سفرگاه؛ مروری بر تلخ ترین روز زندگی. به کدامین گناه اینگونه جامم را به زهر آغشتی؟!! به اعتماد دروغین شاید. جام تلخ را سر کشیدم، بی مزمزه پیشین. و چه شیرین می نمود در آغاز، نوازش سر انگشتانت. سایه سار قامتت، آغشته به شمیم رایح نفست ، فردوس را شرمسار وجودت می نمود. ای کاش...
-
جرم
سهشنبه 25 دیماه سال 1386 09:37
به کدامین جرم پیشین اینگونه مؤاخذه ام می کنند به کدام جرم. به کدام پوزخند از اینگونه ریشخند می زندم آن دریوزه ی پیشین به کدامین خطای سر نزده این چنین شایسته افسردگیم من ، شاید که به اشتباه محکومم شایسته نیست کوله بار پدران را به دوش کشیدن شاید شایسته نیست خواسته های مادرانه را به گوش کشیدن شاید شاید شایسته نیست شایسته...
-
فریب
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 08:49
" برای چه از برای زیستن ابدی زیستن، از برای چه ماه را نگریستن، از برای که گریستن؟ " پچپچه ای است شیطانی ، که غلط می نمایاند . شاید اگه کوتاه باشه اثر گذارتر باشه. البته شاید!!!!
-
یگانه معشوق
یکشنبه 4 آذرماه سال 1386 09:28
یگانه بودن و یگانه شدن. از این گونه یگانگی را معبودی شایسته توان گزیدن است. و شاید اگرم نیاز عشق زمینی متبلور است، کنکاش در نیمه ی دیگر رخ می نمایاند، نه دوگانگی .......
-
سایه فریب
چهارشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1386 18:57
بعد از یه سال و اندی ،باز هوای نوشتن به سر ما زد.اگه خوندینش و زبون من اونقدر فهمیدنی بود که شما بفهمین ،چه خوبه که اونجور که باید باشیم... و اینک؛ هنگامه شعله نفرت. نفرین تمامی گلهای محبوبه ، در برابر چشمان سرو. آنگاهی که سایه را ، چونان چتر در برابر شعله آفتاب می یابی ؛ گمان مبر دست پدرانه تقدیر را ملموسی ، یا که...
-
سیمرغ
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 22:04
تا کنون ِ زندگی ام را شرمسارم واکنونش را گستاخ. های ای پرندگان سعادت، یکی یکی تان را بر شانه ام لمس خواهم کرد. وسیمرغ بلند پرواز را بر خواهم گزید. تاکنون هر آن چه جویده ام ، تفالگان مومی عنکبوتان گمراه بود، با طعم عسل،اما ... اکنون، کرسی جویدن دوبارگی را کنده ام ، و دندان شیری هوس نیز لق است، ازآنگونه که تف کردن غرور...
-
قالب
دوشنبه 31 مردادماه سال 1384 05:13
زبانم اگر خشم است ، چندین بارگی فریاد نسلها است! رؤیت بیداری است. زبانم اگر خشم است ، عفونت دمل چرکین خودخواهی مشایخ است! که به زور دگنک ز آغاز در کنار شاهپسند عدالت ، هرزه ی تبعیض را کشتند. زبانم اگر خشم است ، وا ماندن غزل است از به رخ کشیدن عصیان فتنه! یا که دغل کاری در تفسیر، بزرگنمایی بیداد و غلو عصیانی است. زبانم...
-
توبه
دوشنبه 17 مردادماه سال 1384 18:38
ترنم نفست رایح است وجان بخش است نــگاه نافـذ و مسـتت بسان آذخـش است سزای توبه فریب دل است ، و این ایام نوای نای وجرس اندراین جهان پخش است دوباره نوبت ما گشت و گاه وصلت نیست چگونگی فراق را فسانه صد بخش است خوش آن دمی که دلم سربه راه ورام تو بود کدام قافله را عمر جاودان بخش است؟ سرود عنف و غزل های نوجوانی رفت شتاب قافله...
-
ترانه باران
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 12:14
دوستان دوم شهریور میرم سر بازی . مطمئنم بهم خوش میگذره . ولی خواهشاً (اصطلاح غلطی است) یاد ما هم باشین . تو سربازی هم حتماً " شاهد مست" رو به روز میکنم .خدا کنه که خواننده داشته باشه . این دفعه بعد از اون شعرای سفید و شاملویی . یه شعر نو نوشتم به یاد پاکی و تقدس باران. باشد که روزی ببارد بر پیکرداغ ما البته یه غزل...
-
نمازینه
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 18:18
بی دغدغۀ وضو، نمازی نه به جماعت ، که یگانگی وجود را یگانه پرستیدم. نه ز آنگونه که پیشینیان بعثت تمامی پیامبران. زرتشت وار که نیایشی چنین ، در هیچ حراجی نمازی یافت نشود. انتظار وحی از اینگونه که من پیرایه پاک می کنم ، بعید است و محال . که هنوز نا لایق ترین آن اعرابم، که خواندنی ها شان را، عوض تمامی رسالگان طب، و...
-
بازی
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 13:57
مرحبا از این تن وارگی لختیان. چه شرمگینانه زمین را بایدم نگریستن، و چه فروتـنانه کاسۀ جوشان صبر را سر کشیدن. زین سان دغل کاری در بزک ، آن سان بی رمق مردانی را سبب است ، که بوسۀ نامراد، و زینگونه کودکان گناه ، کز آغاز تف باران غرضند. کدامین تهمینه مأمن گاه رستم است؟ که رستم واری از فراز رخش فرو نمی خلد. که رخشی از پس...
-
گل وارگی
یکشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1384 12:36
کدامین خاکستر پروانه اینبار، به پای دوزخیان شمع است؟ ز اشک وشمع، لجن زاری است وهمچنان یکسویه ایست ، دهلیز شمع، به هیچستان وآغاز همه چیز. تو هزار باره سوخته در دوزخی هنوز و همگان به مذبحی انتظارند. تب مسموت با شهودیان چه سود؟ بوران ازلت را ، کدامین گرمای شهوانی عشق است ، که بیداد است؟ زینگونه فغان پروانگان، ستیز است با...
-
ترانه ی شب
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 20:28
اگر که بیهده زیباست شب برای که زیباست شب برای چه زیباست؟ شاملو کاش یه نفر بفهمه اون چی می گفت!! و یه نفر هم بخواد بفهمه ما چی میگیم. واینک زهره ستاره سرودن را آغاز است ، تا غزل واپسین شب ، که نه ماه است و نه ستارۀ بی صداقت امّید. وه که چه خوش ترانه ایست شب، با شاهدان افلاکی ، اگرم شبانان مجال دهند. واگرم فهیمان همنفس...
-
یاد مولانا
دوشنبه 28 دیماه سال 1383 01:22
سلام اینو کسی گفته که شاید اگر زود تر به دنیا اومده بود یه پیغمبر می شد مناسب این ایام دیدم وبراتون نوشتم(از محمد بلخی) ای قوم به حج رفته کجایید کجایید؟ معشوق همین جاست بـیایید بـیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سر گشته شما در چه هوایید؟ گر صورت بی صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید...
-
اثرشاملوبرمن
شنبه 26 دیماه سال 1383 01:20
فردا ساعت 3 امتحان مدار مخابراتی دارم می بینید چه قدر حالم خوب نیست؟!!!! امتحان دارم ولی دوست دارم بنویسم!!! پیش از من چه ناشیانه مردانی مردند. وزمین را هر آنگونه سخت در نوردیدند. وز تمام بی انتهاشان ماند یادی واینک من آخرین و نمانده یاد ترینم! وبی شک در سرآغازترینم!
-
صبر
دوشنبه 21 دیماه سال 1383 20:39
باز هم آتش به جانم اوفتاد تا بدانجا که دگر از نور آن، تا ته دنیای بی معنی عدل و آشنا با ظلم وبیداد وفغان را می توانم دید زد. دست بر بالای ابرو چون عقاب بال گسترده به بالای درختی خشک بایدم آن دورها را بنگرم. وای بر ما مردمان مسلم مؤمن به ذات بی رگ از خوک کم تر کودکی آن دورها با فجاهت مرده است. پوستش تیره بسان آسمان شب...