دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

بازی

مرحبا از این تن وارگی لختیان.
چه شرمگینانه زمین را بایدم نگریستن،
و چه فروتـنانه کاسۀ جوشان صبر را سر کشیدن.
زین سان دغل کاری در بزک ،
آن سان بی رمق مردانی را سبب است ،
که بوسۀ نامراد،
و زینگونه کودکان گناه ،
کز آغاز تف باران غرضند.

کدامین تهمینه مأمن گاه رستم است؟
که رستم واری از فراز رخش فرو نمی خلد.
که رخشی از پس تاریخ نامگان نمی تازد.
که تاریخنامگان را حرامیان،
قطعه قطعه،
ضمیمۀ عقد نامگان روسپیان بلادشان کردند.
در وحشت ماتم سوز،
کدامین عقد نامه را دست رس آتش است؟

زینگونه دخترکان امروز،
شایسته ترین روسپی نامه سراهایند.
در گرو آن سان خونین جامگان،
این چنین پاداش متعفنی،
تلخ است،
هرآنگونه شیرین به مزاج بازیچگان.

غنیمتت ار نیست زین بازی خونین،
جر زدن وقیحانه،
میانبری است از میان لجن زار ،
به کویر خشک .
تا به کویرت هر آنچه که لایقی به کف آری.

گل وارگی

کدامین خاکستر پروانه اینبار،
به پای دوزخیان شمع است؟
ز اشک وشمع، لجن زاری است
وهمچنان یکسویه ایست ،
دهلیز شمع،
به هیچستان وآغاز همه چیز.
تو هزار باره سوخته در دوزخی هنوز و
همگان به مذبحی انتظارند.
تب مسموت با شهودیان چه سود؟

بوران ازلت را ،
کدامین گرمای شهوانی عشق است ،
که بیداد است؟
زینگونه فغان پروانگان، ستیز است
با خود و دیگران شمعی.
دریغ از آن همه شرمی که بر گونِگانت سرخ است.
سزای شرمنامه را پایان نیست؟

چیست باعث سُخرگی ات ،
توسط گلهای مصنوعی؟
شتاب بی سببت زینگونه عصیانی را سبب است.
وزینگونه رمیدن آهوان را.
شکاریان نیز که در کمین انند،
یکی و فقط یکی را در سبب اند.
چه بسا هزار سالگی کماندار،
تا به دام اندر آید.

تو نیز چون گل نشسته باش ،
پروانه ات اندرآید به ربودن.