بیاموز.
آموختن را بیاموز.
در نا متناهی ظلمات سوختن ،
افروختن را بیاموز.
چکیدن را،
و شاید ریختن چون زلال آب
بر لبان خشک تشنه ای.
چکیده شدن از نیاز
وخالی شدن را هر از گاه بیاموز.
بیاموز
آموزش را بیاموز.
در نهایت بدی ،
نیک را بیاموز،
و بیاموز به دیگر بدان.
رحم را بیاموز ،
و بیاموزبه ددان .
تیمار باش .
بیمار را تیمار،
و زخم را مرحمی باش ،
که عفونت را حتی،
به جان در بر کشی شاید.
بودن را بیاموز،
شدن را بیاموز،
بیاموز چگونه بودن را به دیگران،
و چگونگی شدن را به هنگام نبودن.
در پایان راه سر آغاز باش ،
یأس را بکش،
امید را بیاموز،
رسالتت ،
آری شاید ازاین گونه به انجام رسد.
شاید معجزتی ازاین بالا تر اکنون ،
اطعام کودکی است، گرسنه.
و شاید ...
شاید قلب تبنده ات در سینه دیگری ،
پس از مرگ ،
آئینه تمامی ارزشها باشد،
شاید.
آموختنش ساده است ...
فقط یک تصمیم قوی می خواهد ...
برای آغاز آموختن ...
مثل مترسک های جالیزی زمین گیری
کز کرده ای در گوشه ای بی هیچ تغییری
آپ کردم خوشحالم می کنی بیای
الان لوگوتونا کپی می کنم
حامد جان سلام
خوبی
ممنون از قبول زحمت ...
حتما ...منم لوگوی شما رو توی وبلاگ قرار میدم ...
دارم یه جا لوگوی برای وبلاگ درست می کنم ...
اولین لوگوی که وارد می کنم مال شماست
لینک شدی
سال هاست می آموزیم و انبار می کنم
بی آنکه استفاده ای شود ...
بی آنکه فکری شود ...
برای اعلام وجود دیر است
موجودی مرا به غارت برده اند
سلام من آپم میای/؟
آب حوض می کشیم ـ کفش پاره می خریم
شعر بند می زنیم ـ گل ستاره می خریم
آپم منتظرم که بیای
مدهوش می شوم
از اضطراب تو ...
خون به جگر شدم
در انتظار تو
بی نام و بی نشان
غرقه نگاه تو
دنیا به کام من
شیرین ز کام تو
پاهایت را بلند کن تا زمین برای چندمین روز متوالی نفس بکشد
و خانه از نیامدنت پر شود
آپم و منتظرت که بیای