دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

تولد

 

 

میلادی سرد ، 

و بلند ، از قماش یلدا.

من از اینگونه زاده شده ام.

تلخی بادامی زیر دندان مادر در شب یلدا ، 

و شوق زودگذر هندوانه ای سفید از پس ذهن پدر ... 

با اینهمه جاده پیش رو را پس و پیش ، به پیش آهنگی در آمده ام.

 و تحمل را آوازی چندین باره از سر خوانده ام.

که شاباش امشبم آری تنها امید است. 

تنها امید است که می ماند تا سحر ،  

و نقش فالگیر پیر را در بسترم بازی میکند .

چه خوش هم بستری از این مشتاقتر ،

که دالان ذهنم را تا صبح کف بینی می کند.

و تقاص نا امیدی های پیشین را نیم شب ،

بر پیکر عریانم خال کوب می کند. 

 

شب تاریک است و بس طولانی اما ،

تا صبح دو سه شمع دیگر برای روشنایی کافی است

و از صبح به یارای خورشید تا به شبی دیگر،

زمین را زیر رو خواهم کرد،

                              از برای یافتن حقیقت....   

 

 

پ.ن.: به مناسبت بیست و هفتمین سالگرد تولد