دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

خاطره

فقدان آماج بودن تنها نامی

شاید به سادگی وجود یک نام

و به دشواری مرور تمام لحظات پیشین اما.

گرداگرد روزهای پیش رو

سرشار از تلعلع مقدرات نبشته

شرمسار تمامت مکدرات گذشته

مملو از خواب آلودگی وجود تنها نامی که

تلخ میگذرد از بازه ی باز ذهن .

                     ***

"برخیز"

اینگونه فریادم میزند آن نام

                              گهگاه

"اینکه میگذرد کابوس دژخیمی است

که‌ تلخ میکند کاممان

به زهرواره‌ی سکوت میانمان "

چشم بر هم میمالم

در روشن وتاریک پیش رو راست میبینم قامتش را.

"مشکوک کدام وهمی که راه

چه بس دشوار تر از این خوابی است

که درگیر و دار آنی"

درشت نی را ستون میکنم

دست دراز میکنم از فرط فرتوطی

با فراخوانی نامی که دستگیر تمام دشواریهاست

و بخشنده تمام فروکاستی ها

زجای برمیخیزم از نو

با بازخوانی نامش در تک تک ثانیه ها.