دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

پهنای عمر کوتاه

 

 

باریک ،

بسان فرضیه کمربند فرضی زمین،

گرداگرد خود چرخیدن از بهر هیچ،

نازک وبی انتها و بی هدف.

شاید که نه من اینگونه که تمامی همزادان ناهمسانم از این دستند.

 

طول زندگی را پیمودن،

بی هیچ توقفی شاید و هماره پای کوفتن بر جا پای گذشتگان.

طول بی عرضش را شاید پیمودن از در اجبار،

مشقی است که همگان اینک از برند!!!

و گهگاه کمی ضخیمتر ،

به اندازه کلفتی دو خط.

 

ترک زندگی خطی ،

وپای در جاده عریض منتهی به آمال نهادن ،

تجویزی است یکه،

که یکایک ابرار پیشین پیموده اند.

 

پهن باش ،

جاده باش،

جاده ای از بیابان سردرگمی و تشویش وشک،

به دریاچه ای شاید،

یا دریایی آرام .

 

پهناور باش،

دریا باش،

وعرض زندگی ات بر تمامی موجودات بگستران،

تا زیستگاهی شود ،

پر از خوبیها و بدیها شاید.

از طول بی هدفش بکاه ،

عریض باش،

اقیانوس باش.  

 

آن لحظه که پیشانی مادر را بوسیدم ،

گستراندم هر آنچه را در این قفس،

سالیان دراز محبوس است.

و یا آن دم که پای تک شمعدانی روی چینه را خیساندم.

و شاید،

آن لحظه که آخرین سیگار را خاموش خواهم کرد،

از همیشه گسترده تر باشم.

 

گسترده باش،

بسان فرش طبیعت،

در آرزوی آن روز بارانی،

مشتاق!!!

نظرات 12 + ارسال نظر
نسیم پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:19 ق.ظ http://ashianeh.persianblog.ir

یک همیشه یک است . شاید در تمام عمرش نتواند بیشتر از یک عدد باشد اما بعضی اوقات می تواند خیلی باشد . یک نگاه . یک سرنوشت . یک خاطره . یک دوست

ستاره پنج‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:45 ب.ظ http://sanfuni.blogfa.com

فرش تنهایی خود را گسترده ام
تا کجاست؟
نمی دانم

هادی جمعه 3 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ب.ظ

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود.
شعرت درد دل خیلی از اوناییه که فکر می کنن.فکر می کنن.
اما خوشبختانه تو اینجا فقط سوال مطرح نمی کنی که راه حل هم نشون می دی.
که به نظر من نقطه اوج شعرت هم هست.
آن لحظه که پیشانی مادر را بوسیدم ،

گستراندم هر آنچه را در این قفس،

سالیان دراز محبوس است
و این فوق العاده است.
دلمشغولیهات و قلمت رو جدی بگیر.
برات آرزوی موفقیت می کنم.

سمیرا شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ب.ظ http://man-khoda-zendegi.blogfa.com/

گسترده باش،

بسان فرش طبیعت،

در آرزوی آن روز بارانی،

مشتاق!!!

ستاره دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 07:19 ب.ظ http://sanfuni.blogfa.com

از بعضی چیزها نمی توان سر درآورد اما به حدس و گمان هم نمی شود به جایی رسید

قسمت بیست و یکم خاطرات حوا رو گذاشتم میدونم منتظر بودی پس زود بیا

ستاره دوشنبه 6 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ب.ظ http://sanfuni.blogfa.com

پهناور یباش
دریا باش...
خیلی زیبا بود

dieu چهارشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 02:03 ق.ظ http://www.3khamyaze.com

نمیدونم چی بگم
درسته
اره
همش درسته

متنت خیلی محکم بود
مثل یک سیلی

امیدوارم خودت هم بتونی بهش عمل کنی

بهم سر بزن

شیرین جمعه 10 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 09:55 ب.ظ http://zeh1.blogfa.com

salam besyar ziba bud. khoshhal misham be manam sar bezanid shad bashid

ستاره(سالهای بلند من بی تو) شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:43 ب.ظ http://sanfuni.blogfa.com

با چشمهایت شعر می گویی

با دهانت

و با انگشتانی که لا به لای شعر...


سلام من برگشتم تصمیم گرفتم بمونم پس بدو بیا آپما بخون

ستاره(سالهای بلند من بی تو) یکشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 11:13 ق.ظ http://sanfuni.blogfa.com

البته سنگ پائین نمی آید اما چرا چنین به نظر می رسد؟ فکر می کنم از خطای باصره است!


قسمت بیست و دوم خاطرات حوا رو گذاشتم بدو دیر نکنیا منتظرم

گلرخ جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:37 ق.ظ http://www.sushianess.blogfa.com


بدان ای دوست،می دانم
برایم دسته گلهای ترانه را
ز باغ قلب پر مهرت
تو می چیدی
و با لبخند و با بوسه
برایم می فرستادی


کنون من سخت بی تاب
امدنت را لحظه شماری میکنم[گل]

محمد چهارشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 01:01 ب.ظ

خوب بود ولی بعضی جاهاش تو ذوق میزد مثلا اینجاش:
پهن باش ،
جاده باش،
جاده ای از بیابان سردرگمی و تشویش وشک،
به دریاچه ای شاید،
یا دریایی آرام .
زیادی مثل یه نصیحته
یه چیزی تو همین مایه ها منظورمه دیگه.خودت بفهم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد