دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

جسارت (برای حمزه غالبی)

 

 

رکود ،

جمود ،

و هنگامه ی جاهلیت.  

 

دل مشغولی همگان،

آنک بت بزرگ و قربان کردن برگان پخمه.

آنگاه،

محمد پناه می برد به کوه،

و حمزه،        

       آزاد از بند تن،  

                 گلاویز با پلنگ،

                          در راه رسیدن به مقصود...  

 

  

پ.ن.: مطمئنم که استوار خواهی ماند.....

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
هادی یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:49 ب.ظ

نمی دونم چرا اینبار می خوام بگم.حمزه سخن بگو.
و حمزه بگه.تموم اون کارایی رو که نکرده.که انگار اینجوری جسور تره!!!
نوشته ات مثل همیشه است.پر مغز و ناب

حمزه ها و وارتان ها هستند.....

ما هم باید باشیم.....

ولی درست....

جلوی سو استفاده را از همین الان باید گرفت نه ۳۰ سال دیگه.....

سارا محدث چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:04 ب.ظ http://www.myreflection.blogfa.com

پناه به اطمینان تو مرد... پناه به اطمینان تو...

با آرزوی تند باد

شب خوش

نقطه

طراوت چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ب.ظ http://iamatreeintheforest.blogfa.com

اون بدجور رو خیلی بدجور گفتی ! دلم ریش شد ! چرا باید ناراحت باشم ؟ هووووم ؟

طراوت چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ب.ظ http://iamatreeintheforest.blogfa.com

راستی ما هستیم !
:)

طراوت یکشنبه 25 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ http://iamatreeintheforest.blogfa.com

این ناامیدی نیست . صداقت با خویشتنه . من هرچیزی رو روی هوا نمیگم . راجع بهش فکر کردم . درسته آرمانگرایی گاهی آدمو نابود میکنه . ولی رسیدن به اون آرمانها آرزومه . این هدف، ناامیدیه ؟ جرمه ؟ هوووم ؟

"داشتم به تغییر فکر میکردم . ولی به نظرم این کلمه از این خطوط خارج نشه . من بزدل تر از اون چیزیم که فکرشو میکردم . ترسوتر و ناتوان تر …اه ! لعنتی ! صفحه رو ببند برو پی کارِت …"

من تو این جمله ها آرمانی ندیدم....فقط یاس رو دیدم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد