دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

بهشت،زمین

 

یک نفر اینبار،

می خواند ندایی را که نخستین است.

یک بار و شاید یک بار برای همیشه،

 می خواند سرود نخستین را که پدر هم بی غرض فریاد کرد:

"نه بهشت به انضمام قدغن،

که زمین به انضمام آزادی"

او می خواند سرود سر آغاز پدر را .

و در پس پشت نگاهش،

یک فریاد موج می زد:

" آی داروغه ،

بهشت جولانگاه ممنوعیت بود. 

اینک ،

       اینجا زمین است.

                     و زمین یعنی آزادی! " 

  

پ.ن.: شاید این فقط یک فریاد باشد...اما...ایکاش جنبه ها اونقدر زیاد می شد 

که این به یک اصل تبدیل می شد.

جسارت (برای حمزه غالبی)

 

 

رکود ،

جمود ،

و هنگامه ی جاهلیت.  

 

دل مشغولی همگان،

آنک بت بزرگ و قربان کردن برگان پخمه.

آنگاه،

محمد پناه می برد به کوه،

و حمزه،        

       آزاد از بند تن،  

                 گلاویز با پلنگ،

                          در راه رسیدن به مقصود...  

 

  

پ.ن.: مطمئنم که استوار خواهی ماند.....

 

 

چوپان و قصاب

 

چوپانان هم از آن دستند که قصابان.

گله گوسپندان پروار و روزی چند قربانی ،در عوض آب و علوفه...

و گهگاه تک قوچی رمنده ، سرشاخ با حصار آخور.

تعویض چوپان ،

         نخستین جواب قصاب به اعتراض گوسپندان.

و دیگر جواب ،

             فردا ،

               قوچ گستاخ تنها قربانی است.

چندی بعد ،

چوپان معذول

محرک گوسپندان در اعتراض به قصاب،

اینک جواب ،

تعویض قصاب ،

هم تعویض چوپان.

اما جواب واپسین...... 

      فردا ،

          قوچی نیست از برای قربان شدن ...