دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

جرم

به کدامین جرم پیشین اینگونه مؤاخذه ام می کنند

به کدام جرم.

به کدام پوزخند از اینگونه ریشخند می زندم آن دریوزه ی پیشین

به کدامین خطای سر نزده این چنین شایسته افسردگیم من ،

شاید که به اشتباه محکومم

 

شایسته نیست کوله بار پدران را به دوش کشیدن شاید

شایسته نیست خواسته های مادرانه را به گوش کشیدن شاید

شاید شایسته نیست شایسته بودن و بایسته آنکه ناشایست باشی،

                                                                                 .... شاید.

 

اما ...

 ندایی درونی می گوید:

                                  " گام بعدی را از همینگونه استوار بردار"

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:18 ق.ظ http://hasanazar.blogsky.com

سلام
وبلاگ زیبایی دارید
یه سری هم به بلاگ من بزنید
ممنونم

لیلا دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:47 ب.ظ http://www.leila_n1987.persianblog.ir

عالی بود.

دخترک دوشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 07:55 ب.ظ

این بار خیلی قشنگ تر بود... تبریک می گم قلمتون هر بار بهتر می شه
با آرزوی بهتر شدن و سریعتر آپدیت شدن وبلاگتون!

گلرخ چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:52 ق.ظ http://www.sushianess.blogfa.com

دردهای من
جامه نیستند
تا زتن درآورم
‹‹چامه وچکامه››نیستند
تا به ‹‹رشته سخن››درآورم
نعره نیستند
تا ز‹‹نای جان››برآورم
دردهای من نهفتنی
دردهای من نگفتنی
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گِلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ وبوی غنچهً دل است
پس چگونه من
رنگ وبوی غنچه را زبرگ های تو به وتوی آن جدا کنم؟
دفتر مرا
دست درد میزند ورق
شعر تازه مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد،حرف نیست
درد،نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟...

شیرین چهارشنبه 10 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:33 ق.ظ http://www.zeh1.blogfa.com

سلام دوست عزیزم
ممنون از اینکه به من سر زدین. وبلاگتون بسیار زیباست. خوشحال می شم اگه با هم تبادل لینک کنیم.
شاد باشید

سمیرا شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 08:47 ب.ظ http://man-khoda-zendegi.blogfa.com/

سلام
هر که هستی بزرگ ترین آرزو را برایت دارم وامیدوارم خوشبخت شوی
آرزومند آرزوهایت

dieu دوشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:50 ق.ظ http://www.3khamyaze.blogfa.com

سلام
ممنون از این که سر زدین
نوشته هاتونو خوندم یاد کتاب ناتور دشت سلینجر افتادم !
اعتراض
نا سازگاری

ستاره پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 06:45 ب.ظ http://sanfuni.blogfa.com

ترس و چه وحشتناک بود! آرزو می کنم هرگز آن را کشف نمی کردم. ترس لحظه های مرا تار و کبود می کند

قسمت شانزدهم خاطرات حوا رو گذاشتم بدو بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد