دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

سایه فریب


بعد از یه سال و اندی ،باز هوای نوشتن به سر ما زد.اگه خوندینش و زبون من
اونقدر فهمیدنی بود که شما بفهمین ،چه خوبه که اونجور که باید باشیم...

و اینک؛
هنگامه شعله نفرت.
نفرین تمامی گلهای محبوبه ،
در برابر چشمان سرو.

آنگاهی که سایه را ،
چونان چتر در برابر شعله آفتاب می یابی ؛
گمان مبر دست پدرانه تقدیر را ملموسی ،
یا که عاشقانه طبیعت چهره نماست.
چه بسا پنجه اهریمن در کار،
و وقیحانه بوسه ابلیس جاری.

چو سالیان که پای سرو ،
در امان سایه روییدند محبوبگان.
و دریغ که روز بعد ،
دژ خیم ریشه اش خشکانید ریشه شان.

و شاید اینک ؛
هنگامه انتقام.
چه به دست دوست ،
چه با پنجگان دشمن.
هرزگان روییده در سایه سالیان سرو،
چه زالو وار مکنده اند،
شیره جان این سبزینه را.

تا به کی شاخه هایش در وزش هر نسیم،
لرزان آغاز طوفان و آذرخش ؟

چه تماشایی است شعله سرو،
و سوزانیدن هرزگان.
ودیدنی است رویش محبوبگان،
در آغوش نرگس زادگان،
در چله آفتاب.