دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

دست نوشته های یک نفر

مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند ,زیر دریچه های بی گناهی؟!

ترانه باران

دوستان دوم شهریور میرم سر بازی . مطمئنم بهم خوش میگذره .  ولی خواهشاً (اصطلاح غلطی است) یاد ما هم باشین . تو سربازی هم حتماً " شاهد مست" رو به روز میکنم .خدا کنه که خواننده داشته باشه . این دفعه بعد از اون شعرای سفید و شاملویی . یه شعر نو نوشتم به یاد پاکی و تقدس باران.

                     باشد که روزی ببارد بر پیکرداغ ما

 

البته یه غزل کوتاه هم تو راهه

شاید بد نباشه


 ترانه باران  

 

باز باران

دوستانه

اینک اما بی ترانه،

با نفس ، با جان و با یکرنگی قلبی پر از آتش.

صادق شبهای تنهایی و رویایی و نفس اندود.

دستگیر بی شفیقی ها و من نقشی و ابهامی فقط در بینش ماتش.

  

باز باران

آسمانی

با شعور و شعر و مینایی،

با حضور و نقش ایفا کردن اندر جامه ی خواهر،

سنگ قبر ماتِ ایمان و وجودم را جلا بخشید.

مرده را سوی چراغی کم فروغ و خاک اندودانه را هم نیستش باور.

 

 گاه باران

شب شکفته،

با سکوت غم گرفته،

ازتمام نا نجیبی های ایام و فراق و غربت شب سوز

گوییا نفرت نفیر بغض و کین اندر گلو گاهش

عشق را پنهان و نفرین را پذیراخانه ی  ویرانه ی تب سوز.

 

 گاه باران

اشکواره

خواهش ناچیز هر باره

صدای ناله ی دل می خراشد ساز را مضراب

چنین پنداری آری نغمه ی سازم دوای جان باران بود

چه گستاخانه گاهی ، زخم را زینگونه پرخاشی است مرحم ، صد چنان تیزاب.

 

 وای  باران،

دست یاری،

رو به من آورد پنداری.

ز جا بر خواستم، پای سگان و خان واستعمار را یکجا شکستم من.

بلور خویش را باور نمودم ، خاک را جستم.

سرم را راست کردم ، دامن تقدیر بوسیدم ، به زین مرکب قسمت نشستم من.

  

های باران؛

 رو سلامت.

مرکب تقدیس رامت.

بار دیگر کز سرای سبز ما امید  گرداندی و اشکی هم نباریدی،

صفای خاطر ما را به یاد آر و ببار آنبار، بر خاک مزارم.

به دل بر گوی: " شاهد" نغز دل کردی و ایمانت به ابهام قدر بر باد دادی  و پلاسیدی.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی پنج‌شنبه 6 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:25 ب.ظ http://raahemaah.blogsky.com

سلام ، وقتی خدا در بهشتش دام و مترسک ندارد ...آیا نمیشد که گندم در کشتزارش نکارد ؟؟ //// آیا نمی شد خدا یا ! محکم زنی پشت دستش .. وقتی که از طعم عصیان میخواست سر در بیارد //// این آدم پر هیاهو افسوس مثل کلاغان ... وقتی مترسک نباشد شرم وحیایی ندارد ...........حامد جان ایام به کام و بخت رامت باشه الهی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد